اگر به سخني كه گفته ايد با تمام وجود پايبند هستيد، ديگر نيازي نيست براي آن پوزش بخواهيد.

اُرد بزرگ

داستان کوتاه ابلیس و فرعون

شامگاه

مجموعه:داستان
تاریخ:1393/02/15

فرعون

مي گويند ابليس، زماني نزد فرعون آمد در حاليکه فرعون خوشه اي انگور در دست داشت و مي خورد.ابليس به او گفت: هيچکس مي تواندکه اين خوشهء انگور را به مرواريد های خوش آب و رنگ مبدل سازد؟ فرعون گفت: …..
نه. ابليس با جادوگري و سحر، آن  خوشهء انگور را به دانه هاي مرواريد تبديل کرد.
فرعون تعجب کرد و گفت:
آفرين بر تو که استاد و ماهري. ابليس سيلي اي بر گردن او زد و گفت: مرا با اين استادي به بندگي قبول نکردند، تو با اين حماقت چگونه ادعای خدايي مي کني؟


منبع:http://www.dastanekootah.in