هیچوقت نمیفهمی چقدر قوی هستی تا زمانی که قوی بودن تنها انتخابت باشه.

باب مارلی

زن باهوش و آرزو....

شامگاه

مجموعه:داستان
تاریخ:1393/01/23

غورباقه

روزی خانمی در حال بازی گلف بود که توپش تو جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است.
قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم
زن قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت : "متشکرم" ولی من یادم رفت بگویم شرایطی برای آرزوهایت هست؛ هر آرزویی داشته باشی شوهرت ۱۰ برابر آن را میگیرد
زن گفت : اشکال ندارد
زن برای اولین آرزویش میخواست که زیباترین زن دنیا شود
قورباغه اخطار داد که شما متوجه هستید با این آرزو شوهر شما نیز جذابترین مرد دنیا می شود و تمام زنان به او جذب خواهند شد ؟
زن جواب داد : اشکالی ندارد من زیباترین زن جهان خواهم شد و او فقط به من نگاه میکند !
بنابراین اجی مجی ....... و او زیباترین زن جهان شد
برای آرزوی دوم خود، زن میخواست که ثروتمندترین زن جهان باشد !
قورباغه گفت : این طوری شوهرت ثروتمندترین مرد جهان خواهد شد و او ۱۰ برابر از تو ثروتمندتر می شود.
زن گفت اشکالی ندارد ! چون هرچه من دارم مال اوست و هرچه او دارد مال من است ...
بنابراین اجی مجی ....... و او ثروتمندترین زن جهان شد !
سپس قورباغه از آرزوی سوم زن سوال کرد و او جواب داد : من دوست دارم که یک سکته قلبی خفیف بگیرم و شوهرم...!!!
نتیجه داستان :
زنان زرنگ هستند بنابراین با آنها در نیفتید !
قابل توجه خانمها :
همین جا توقف کنید و همچنان حس خوبی داشته باشید !!!


قابل توجه آقایان :



مرد سکته قلبی، ۱۰ برابر خفیف تر از زن خود را گرفت !

نکته : اگر شما زن هستید و همچنان در حال خواندن هستید فقط این را میرساند که زن
ها هیچ وقت حرف آدم را گوش نمیدهند.


منبع:http://dastandastankotah.persianblog.ir